جدول جو
جدول جو

معنی غارت زده - جستجوی لغت در جدول جو

غارت زده
کسی که مالش را غارت کرده باشند
تصویری از غارت زده
تصویر غارت زده
فرهنگ فارسی عمید
غارت زده
(ژْ / ژَ / ژِ دَ / دِ)
کسی که مالش را غارت کرده باشند
لغت نامه دهخدا
غارت زده
کسیکه مال او را به غارت برند
تصویری از غارت زده
تصویر غارت زده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غارت زدگی
تصویر غارت زدگی
حالت کسی که مالش را غارت کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ زَ دَ / دِ)
حالت کسی که مالش را به غارت برده اند
لغت نامه دهخدا
(ژَ دی دَ / دِ)
مالی که بغارت رفته است، آن که مال او به غارت رفته است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بَ دَ)
به غارت رفتن مال و متاع
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
آنکه غافل باشد. رجوع به غفلت و غفله شود:
اشک حسرت نمک انباشته در چشم امید
بخت غفلت زده در خواب گرانست هنوز.
ملاشانی تکلو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آنکه از شهر و وطن خود دور و مهجور باشد. غربت دیده. (آنندراج) :
رنگ و بو پردۀ بینائی بلبل شده است
یک نفس شبنم غربت زده مهمان گل است.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
غربت زده مهربان باشد. (امثال و حکم دهخدا ذیل غربت)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
کسی که غرامت کشد. تاوان زده. تاوان کشیده
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرامت زده
تصویر غرامت زده
آنکه غرامت کشیده تاوان زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفلت زده
تصویر غفلت زده
آنکه غافل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دور افتاده آواره در به در آنکه از شهر و موطن خود دور مانده غربت زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت زدگی
تصویر غارت زدگی
تاراجیدگی حالت و کیفیت غارت زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت شدن
تصویر غارت شدن
به تاراج رفتن مال و متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت زده
تصویر حیرت زده
خیره مانده سرگشته سرگردان سراسیمه هاژه گرازان متحیر سرگشته: (باقیافه حیرت زده)
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار برده شده دچاراسیری شده به بردگی دچار شده گرفتار اسیری و بندگی گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت شده
تصویر غارت شده
مالی که به غارت رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت زده
تصویر حیرت زده
((~. زَ دِ))
متحیر، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیرت زده
تصویر حیرت زده
شگفت زده
فرهنگ واژه فارسی سره
حیران، حیرتمند، خیره دل، سرگشته، مات، مبهوت، متحیر، هاج و واج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غافل، سهل انگار، ناآگاه، غافلگیرانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حیران، متحیر، مبهوت، انگشت به دهان
فرهنگ واژه مترادف متضاد